قسمت دوم
آیا نظام آموزشی ما خلاقیت را پرورش می دهد
یادم می آید که روزی در دبستان معلم علوم فعالیتهای حیاتی در انسان را به دو دسته ارادی و غیر ارادی تقسیم نمود و گفت کارهایی مانند ضربان قلب و تنفس غیر ارادی و غذاخوردن و دفع ارادی اند. من دستم را بالا گرفتم و پرسیدم چرا تنفس ارادی است در حالی که من می توانم به میل خود سرعت آن را کم و زیاد کنم یا برای مدتی کوتاه نفس نکشم. پاسخ داد چون در هر حال نمی توانی آن را برای مدت طولانی به میل خودت متوقف کنی. گفتم خب دفع و غذا خوردن هم همینطور است و پس از مدتی انسان بی طاقت می شود و از این جهت مانند تنفس است. پس از چندین بار رفت و برگشت سوال و جواب، معلم ناگهان عصبانی شد و گفت در مورد دفع من فقط مثال زدم و مطمئن نیستم چون در کتاب نیست، ولی در مورد خوردن و ضربان قلب و تنفس این چیزی است که در کتاب درسی آمده است و از شما خواسته شده که آن را یاد بگیرید و حق ندارید با پرسیدن سوالات بی سر و ته وقت کلاس را تلف کنید. وقتی من می گویم سوال بپرسید یعنی اگر جایی را نفهمیدید بگویید تا دوباره برایتان توضیح دهم نه اینکه اظهار فضل کنید. اگر هم خیال میکنی معلوماتت اینقدر زیاد است بگو تا همین حالا بگویم پدرت بیاید دستت را بگیرد و از مدرسه ببرد که وقتت تلف نشود.
من در آن روز جواب سوالم را نگرفتم ولی چیز دیگری را یاد گرفتم، اینکه ما به مدرسه می رویم تا آنچه در کتابهای درسی آمده، و حاصل کار دانشمندان پیش از ماست، را یاد بگیریم و در این میان قرار نیست در مورد چون و چرای آنها و یا کاربردشان در زندگی واقعی فکر کنیم. در دبستان و راهنمایی و دبیرستان همیشه موفقترین دانشآموزان آنهایی بودند که تنها کتابهای درسی را مطالعه می کردند و کسی چون من که کتابهای غیردرسی هم مطالعه می کرد و در گوشهای از اتاقش آزمایشگاه کوچک شیمی درست کرده بود و در گوشه ای دیگر بساط مونتاژ کیتهای الکترونیکیاش پهن بود و در گوشه ای دیگر کامپیوتر کمودور64 اش قرار داشت، در مدرسه شاگردی ضعیف به حساب می آمد و هر سال تابستان چندین تجدیدی داشت. مادرم، برای اینکه تصویری غلط در ذهنتان جا نگیرد تاکید می کنم که دارای دکترا بود، هر زمان که به اتاق من می آمد و مرا در حال برنامه نویسی می دید که بر روی کامپیوترم خم شدهام و به مونیتور زل زده ام، فریاد برمیآورد که من می دانم این جعبه مارگیری تو را بیچاره خواهد کرد و اگر در حال ایجاد جلوههای صوتی بودم اصطلاحی را برای کامپیوتر به کار می برد که در اصفهان برای تحقیر اتومبیلهای کوچک و پر سر و صدا (مثل رنو و ژیان و خصوصا فولکس) استفاده میشود. من امروز بر گذشته خود افسوس نمیخورم که آنقدر لجباز بودم که با همه این مشکلات راه خود را رفتم ولی بر دوستانی افسوس می خورم که در زمینههای گوناگون استعداد داشتند ولی از آنجا که تاب این گونه فشارها و تحقیرها را نیاوردند پرداختن به آن را به فرصتی در آینده موکول کردند که دیگر هرگز برایشان پیش نیامد.
در مدارس همواره تاکید بر آن بود و هست که استعداد ایرانی قدر دانسته نمی شود و اگر کتابهای درسی خود را با کتابهای دبیرستانی کشورهای غربی مقایسه کنید خواهید دانست که دانش آموزان ایرانی چه استعدادی دارند و آنها در همین سن و سال مطالب بسیار ساده تری را می آموزند و راست هم می گفتند چرا که در دانشگاه، که برنامه درسی آن در تمام دنیا تقریبا یکسان است، متوجه شدم که دروس ریاضی یک و دو و فیزیک یک و دو و ساختمانهای گسسته را تقریبا به تمامی در دبیرستان آموخته بودیم. امروز که به آن زمان فکر می کنم میبینم که از آن دوره بسیار آموختهام ولی کم فکر کردهام و کم تجربه کردهام. من معتقدم اگر برنامه درسی در کشورهای دیگر سبکتر است دلیل آن این است که دانشآموزان فرصت فکر کردن و مطالعه خارج از منابع درسی و آزمایش و تجربه داشته باشند و در کنار معلومات خلاقیت خود را هم افزایش دهند. در نظام آموزشی ما به دروسی که نیازند خلاقیت بودند، مشخصا دو درس انشا و نقاشی، کمترین بها داده میشد و معلمین هیچ آموزشی در مورد نحوه انجام آنها نمیدادند و تنها تکالیفی داده میشد که کسانی که استعداد خدادادی داشتند انجام میدادند و بقیه نیز که انجام خلاقیت، که نه هرگز در مورد آن آموزش دیده بودند و نه در نظام آموزشی به آن اهمیتی داده می شد، را دشوار مییافتند آن را به والدین محترم واگذار می کردند و در واقع برای برای اولین بار دستبرد فکری را تجربه مینمودند! جان نش نابغه ریاضیات و برنده جایزه نوبل می گوید: «این کلاسها و مدارس ذهن را کودن میکنند و قوه خلاقیت را به تباهی میکشانند.» البته وی این جمله در مورد نظام آموزشی آمریکا گفته شده است و نمی دانم اگر نظام آموزشی ما را می دید چه میگفت.
در مقطع کارشناسی دانشگاه نیز روال تقریبا کما فی سابق است. کتاب و جزوه معرفی و بعد مطالعه می شود تا در امتحان به کار آید. البته تقریبا نه دقیقا! چرا که اولا کتابهای دانشگاهی معمولا مراجع خارجی هستند که حل تمرینهای آنها در بسیاری موارد نیازمند خلاقیت است و برخی استادان نیز با ارائه پروژههای هدفدار سعی میکنند دانشجویان را به فکر و عمل و خلاقیت وادارند. با این وجود حتی کارهای آزمایشگاهی، که قاعدتا دانشجو بایستی در انتخاب روش کار آزاد باشد، از روی دستور کاری مشخص انجام می شوند و طبیعتا همه نیز باید به نتیجه یکسانی برسند. پس از پایان این مقطع دانشجو به دو راه می رود یکی اینکه وارد بازار کار می شود و آنگاه متوجه می شود که آنچه آموخته ناکافی است و بعد از اینکه یکی دو سال کار آموزی کرد، البته منظور درس کارآموزی نیست که به بدترین وجه در دانشگاه ارائه میشود، بر کار مسلط می شود و با استفاده از دانشی که قبلا آموخته احتمالا موفق خواهد بود.
و اما راه دوم این است که وارد مقطع کارشناسی ارشد شود و طی این دوره ضمن گذراندن چند درس با روال سابق بایستی پایان نامهای بنویسد و مقالهای از آن منتشر کند. مشکل از این جا آغاز می شود که کسی که شانزده سال است آموخته کتابهایی که به او داده می شود را بردارد، بخواند، یاد بگیرد و امتحان دهد یک شبه مجبور است کاری متفاوت انجام دهد. در درجه اول باید موضوعی برای پژوهش و استادی برای راهنمایی و انتخاب کند، که در نوشته بعد به این موضوع خواهم پرداخت، و در درجه دوم، کسی که قبلا حتی به این فکر نکرده بود که مطالب کتابهای درسی از کجا می آیند و همیشه آنها را حاضر و آماده در یافت نموده بود، امروز باید در دریایی از علم شنا کند و آنچه را مفید می یابد صید کند، یافتههای افراد مختلف را کنار هم بگذارد، نواقص آنها را کشف کند، یکی از مشکلات را انتخاب کند و تلاش نماید راه حلی بهتر از گذشتگان برای آن بیابد و سپس کار خود را ارزیابی کند تا مطمئن شود آنچه خلق نموده واقعا مفید است.
از مشکل آموزشهای عمومی و عدم پرورش خلاقیت در دوران تحصیلات قبلی می گذریم به به طور خاص به این میپردازیم که در دوران تحصیلات تکمیلی چه آموزشی به دانشجو داده می شود تا از پس این کار برآید. در دوره کارشناسی کامپیوتر درسی وجود دارد به نام شیوه ارائه مطالب علمی و فنی، که البته همیشه برای بنده سوال بوده که چرا فکر کرده اند یک دانش آموخته کامپیوتر به این معلومات نیاز دارد ولی به درد دیگر رشتههای مهندسی مثلا عمران و مکانیک نمی خورد!، در این درس دانشجو می آموزد که چگونه حاصل کار علمی یا عملی خود را به صورت مکتوب یا در ارائه ای شفاهی برای جمعی ارائه دهد، بسیار عالی، در دوره کارشناسی ارشد نیز درسی هست به نام سمینار که طبیعتا سطح آن از آنچه در دوره کارشناسی بود بالاتر است ولی هدف آنها یکی است. بگذریم که در بسیاری از موارد که وقت این درس فقط به ارائه مطلب توسط دانشجویان می گذرد و فرض کنیم که کلاس آن در ایده آل ترین حالت برگزار شود، یعنی استاد دقیقا به دانشجویان بیاموزد که یک ارائه ایده آل چیست و چگونه باید انجام شود و مستندات چگونه مکتوب گردد و مستمعین جلسه چگونه باید رفتار و سوال نمایند و در نهایت تمامی دانشجویان آنچه را که باید برای جلسه دفاع بیاموزد را دریافت نماید. ولی آیا این کافی است؟
تقریبا در تمامی دانشگاههای خارجی در مقطع فوق لیسانس و دکترا درسی ارائه میشود به نام شیوه پژوهش یا Research Methodology. که اگر این درس برای دانشجویان خارجی که با پژوهش چندان بیگانه نیستند ضروری است، برای دانشجویان ما این درس فوق العاده ضروری است. در طی این درس دانشجو پاسخ چنین سوالاتی را خواهد دانست: چگونه موضوعی برای پژوهش پیدا کنیم؟ چگونه استاد راهنمای خود را انتخاب کنیم؟ چگونه در اینترنت به جستجوی مقالات و منابع بپردازیم؟ (توضیح امر خصوصا برای کسانی که رشته آنها غیرکامپیوتر یا غیر فنی است، مهم است)، در میان مقالات متعدد چگونه آنهایی که احتمالا به در میخوردند را پیدا کنیم؟ با چه روشی مقالات را بخوانیم؟ چگونه سوال اصلی تز، که قرار است پاسخ آن بیابیم، را تعریف کنیم و از کجا بفهمیم این موضوع بیش از حد گسترده یا باریک نیست؟ از کجا بدانیم میتوان پاسخی بهتر از دیگران برای مشکل پیدا کرد؟ پس از انجام کار چگونه آن را ارزیابی کنیم تا ثابت کنیم از کار دیگران بهتر است؟ و در نهایت چگونه حاصل کار را تبدیل به رساله و مقاله کنیم؟ دستبرد فکری چیست و چه عواقبی دارد و چه کنیم که ناخواسته بدان متهم نشویم؟
برخی تصور میکنند روشن کردن مواردی از این دست برای دانشجو بر عهده استاد راهنماست ولی اولا در بسیاری موارد استادان چنین کاری را انجام نمیدهند و از دانشجو توقع دارند که خود اصول اولیه را بداند و فقط با استاد در زمینه مطالب تخصصی مشاوره کند و ثانیا اگر اگر استاد چنین کاری را انجام دهد وقت بسیاری در این راه تلف خواهد شد. این درس میتواند در به جای سمینار و یا شاید در کنار آن در تمامی رشتههای تحصیلات تکمیلی ارائه شود و البته در سرفصل بهتر است تاکید گردد که کنفرانس دادن دانشجویان جزئی از این درس نیست و تکالیف و پروژههای داده شده بایستی کتبی باشند، مبادا این درس به سرنوشت درس سمینار دچار شود.
به طور کلی دانشجوی تحصیلات تکمیلی ما در دوران دبستان و دبیرستان و کارشناسی فقط از کتابها آموخته است و کمتر از او خواسته شده که خلاقیت خود را به کار گیرد و یا به دنبال منابع علمی بگردد. اگر میخواهیم تولیدات علمی کشور تحول جدی یابد بایستی این مشکل از پایه و حل شود و از حجم دروس کاسته و در مقابل تمرینات و فعالیتهایی که نیازمند پژوهش و خلاقیت است به دانش آموزان محول شود. در دوران تحصیلات تکمیلی نیز درسی وجود ندارد که دانشجویان را در انجام تحقیق راهنمایی کند حال که با برقراری واحد درسی «شیوه پژوهش» در تحصیلات تکمیلی، با صرف سرمایه ای اندک میتوان سودی هنگفت به دست آورد. امروزه انجام پژوهش برای بسیاری دانشجویان تحصیلات تکمیلی آن قدر سخت است که درست به تقلب میزنند و چنین تقلبی نه به دلیل کم کاری و نه به دلیل نداشتن پشتوانه علمی بلکه به دلیل نداشتن تجربه خلاقیت و ندانستن روش انجام کار علمی است.
پیامی