قدیمها که دانشجوی دکتری نبود یا کم بود، برای کسب امتیاز لازم برای ارتقاء، متقاضی باید خودش و بدون کمک دیگران حداقل یک مقالهی پژوهشی، حتا در مجلات معتبر داخلی چاپ و چندین سال تدریس میکرد تا امتیاز لازم را به دست آورد. همه یادشان هست که به علت قلت تعداد استادان، معمولا این افراد چندین مسولیت در داخل و خارج دانشگاه را هم بدوش میکشیدند و نگارش یک مقاله به تنهایی کاری دشوار و با ارزش بود.
اما اکنون، حتا در دانشگاههای خیلی خوب، مثل شریف، به برکت چند دانشجوی دکتری باهوش که کم هم نیستند، فرد میتوان با وجود داشتن شرایطی مانند زیر مثل آب خوردن، امتیاز لازم را برای مرتبهی دانشیاری و نیز استادتمامی «کسب» کند:
- درسهای پژوهشی (ارشد) که استاد میدهد در زمینهی A است ولی مقالههایش که از کار دانشچوی دکتری او به دست آمده در زمینههای کاملا متفاوت C، B و ..
- استاد ممکن است اصلا توانایی علمی برای فهم مفالهای که خود یکی از مولفانش هست نداشته باشد.
- استاد ممکن است توانایی نگارش مقالهی مستقل به زبان انگلیسی (یا زبان دیگر) را نداشته باشد، چون یا سالها از زمانی که دکتری گرفته گذشته یا اصلا خودش تا کنون مقالهی مستقلی ننوشته است.
- استاد ممکن است نتواند حتا یک سخنرانی علمی به زبان انگلیسی (یا یک زبان دیگر) ارائه دهد.
- استاد ممکن است همزمان مدیر عامل یک شرکت باشد یا چند مسولیت وقتگیر در دانشگاه یا وزارتخانههای دیگر داشته باشد.
بودهاند افرادی که تا قبل از پذیرش دانشچویان دکتری، به سختی رسمی آزمایشی و سپس پس از سالها به صورت ناپلئونی رسمی قطعی شدند، اما با ورود دانشجوی دکتری یکباره دانشیار شدند وشاید حال متقاضی کسب مرتبهی استادتمامی باشند.
دانشجویان دکتری این امور را به خوبی میدانند و خیلی از مسایل را متوجهاند. اینها به ما و به این سیستم ارتقاء میخندند. آیا وقت آن نرسیده که برخی از دانشگاههای خوب پیشگام شوند و فکری برای این معضل نمایند؟
آییننامهی جدید وزارت علوم برای ارتقای علمی، با همهی کاستیهایی که دارد، خواسته است که فرد متقاضی دانشیاری یا استادی نقش «محوری» یا leading role در پژوهش داشته باشد و آنرا برای ارتقا به مرتبهی استادی ضروری دانسته است. آیا تفسیر این کلمه با هیات ممیزهی دانشگاهها نیست؟ پس چرا خیری از آنها نیست؟