به نظرم ميرسد كه عطش دانشجويان كارشناسي ارشد براي انتشار مقاله هر روز بيشتر مي¬شود. يكي از استادان من چندي پيش با عصبانيت تعريف مي¬كرد كه يك دانشجوي كارشناسي ارشد سابق او، بدون اطلاع¬اش مقاله¬اي را كه نام استاد نيز در بالا آن نوشته شده بوده است به يكي از كنفرانس¬هاي داخلي فرستاده است. استاد روحش هم از آنجه در مقاله بود خبر نداشت اما نامش و اعتبارش براي پذيرفته شدن مقاله خرج شده بود. امروز نيز من يك ايميل از يكي از دانشجويان كارشناسي ارشد (كه حتي يك درس نيز با من پاس نكرده است) دريافت كردم كه مقاله¬اي را براي من فرستاده است كه مي¬خواهد آن را تا ساعت 12 امشب به يكي از كنفرانس¬هاي داخلي بفرستد. با تعجب اسم خود را در بين نويسندگان ديدم با دانشجوي مربوطه تماس گرفتم و ناراحتي خود را از اين كه اسم من را روي مقاله¬اي زده است كه همين امشب مي¬خواهد آن را براي آن كنفرانس داخلي بفرستد نشان دادم. سعي كردم به دانشجو اين موضوع را تفيهم كنم كه اگر اين كار را بكند از لحاظ حقوقي من مي¬توانم مساله را پيگيري كنم (آيا واقعا چنين چيزي امكان دارد؟).
دانشجويان كارشناسي ارشد زيادي هستند كه به جاي آنكه به پايان¬نامه كارشناسي ارشد خود فكر كنند به دنبال داشتن مقاله هستند. وقتي از آنها مي¬پرسي كه چرا به دنبال مقاله هستند پاسخ اين است كه يا مي¬خواهند پذيرش بگيرند يا مي¬خواهند مشكل سربازي را با داشتن مقاله و نخبه شدن حل كنند. من تازه¬كار تازه فهميدم كه وقتي يك دانشجو درسي را با استادي بر مي¬دارد هدف اصلي¬اش گرفتن توصيه نامه است نه ياد گرفتن درس.
به نظر مي¬رسد كه تمام اين عطش از يك حس فرار به جلو نشات مي¬گيرد. فرار از شرايط اقتصادي و اجتماعيي كه دانشجو راه را در منتشر كردن مقاله مي¬بيند.